ما را دنبال کنید

جستجوگر

شهدای انقلاب اسلامی

موضوعات

آمارگیر

  • :: آمار مطالب
  • کل مطالب : 83
  • کل نظرات : 64
  • :: آمار کاربران
  • افراد آنلاين : 3
  • تعداد اعضا : 128
  • :: آمار بازديد
  • بازديد امروز : 257
  • بازديد ديروز : 181
  • بازديد کننده امروز : 51
  • بازديد کننده ديروز : 62
  • گوگل امروز : 0
  • گوگل ديروز: 0
  • بازديد هفته : 1,219
  • بازديد ماه : 3,406
  • بازديد سال : 26,523
  • بازديد کلي : 385,267
  • :: اطلاعات شما
  • آي پي : 18.117.97.72
  • مرورگر : Safari 5.1
  • سيستم عامل :

کدهای اختصاصی

.

صفحه اصلی

 

سلام

 

میلاد پیامبر نور و رحمت حضرت مُحَمَّدِابنِ عَبدِالله صلَّیَ اللهُ عَلَیه وَآلِهِ وَسَلَّم و ولادت امام جعفر صادق علیه السّلام همراه با هفتۀ وحدت  بر حضرت ولی عصر(ج) ونایب برحقشان امام خامنه ای حَفَظَهُ اللهِ تعالی و شما گرامیان مبارک باد.

 

آیات و معجزات هنگام ولادت پیامبر خدا

حضرت محمد ابن عبد الله (ص)

 

جـاهلیّـت ؛ عصـر بیــداد و جُمود

لات و عزّی وهُبَـل خود می نمود

 

خانه ی عقل و خرد ویرانه بود

کعبه هم  تا  مُـدّتـی  بتخانه بود

 

خالق هستی برآن شـد آن زمان

تا که جانی تازه سازد از جهان

 

جبــرئیــل آمـــاده  شـــد با اَلرَّحیل
نغمه خوانان چشمه سـارِ سلسبیل

#

شهـر مکّه خوانِ اربابِ کـریم

عَرصه ی مهمانیِ خُلقِ عظیم

 

با وقوعِ انقـلابی درخِرَد

تـا نـویـدِ  قُـل هُوَاللَّهُ أَحَدٌ ،

 

ظُلمتِ هر بُتگری برچیده شد

نور رحمـان توتیای دیـده شد

 

موبدان وکاهنــان  نادان شـدنـد
ساحران درکارِخود حیران شدند

 

تختِ شاهان واژگون  شـد  ناگهان
لال  شــد هـر پادشـاهـی  از زبـان


طاقِ کسرا  آن زمان ازهم گسست،
چـارده  دندانه اش درهـم  شکست

 

ساوه خشکید و سماوه شد پُرآب
شُد  مَلَک  مأمـورِ  اِیّاب و ذهاب


سَبعَه ی آتشکده  خاموش گشت،
بَعدِ ده قرنی که آذر نوش  گشت


موبدان آشفته خواب وخورشدند،
گـاهِ  رؤیـا اَستـر و اُشـتـُر شـدند


رانده شد ابلیس دون از آسمان،
تا که آمـــد  خاتـــمِ  پیغـمبــران


سرنگون شد هَربُتی در هرکجا ،
لحظه ی میــلادِ آن  بَـدرُالدّجی

 

نوری از نَجد و تهامه در فراز

پرچـم اسـلام  از آن در اهتزاز


خانه ی بِنـتِ وَهَـب دارُالسُّــــرُور
مَحبَطِ روحُ القُدُس با شوق وشور

#

آمد آن پیغمبـــرِ آخِــر زمان
سروَرِ خَـلقِ زمین و آسمان


زاده شد شَمسُ الضُّحی ، بَدرُالدّجی ،
مُصطَفی، کَهفُ التُّقی، غَوثَ الوَری

 

مهربان ختم رُسُل عَبدِ خدا
خُلقِ عُـظـمـای  تمـام انبیا

 

در اَوانِ  کودکی  آن  ســـروِ ناز،
با رکوع و سجده ای شد در نماز

 

نـوری از دامـانِ بانـو آمنه
کرد روشن آسمان و دامنه

 

این همه آیاتِ  توحیـدی بیان
مُعجزاتِ روشنی بود و عیان


آیـتِ  حـق : رَحمَـةٌ لِّلعالَمین
شد شَفیعِ مُؤمِنات ومُؤمِنین


کودکِ ناخوانده درسِی  از کتاب ،
داد پاسخ هـر سؤالی  را جواب

 

خَرقِ عـادات آن همه اِرحاصِ او
خاصِ آن مولا شـد و اِخلاصِ او

 

عالَم از درکِ وجودش گشته مات،
عِطرِ نامش آمـده  در  هــر صلاة

 

شرح عقلِ کُل کجا شاعر کجاست!
مثنـوی خوانِ پـیمبـرهـا  خداست

 

در قیامت می دهـند از او برات

بـر کمال و بـر جمالش صلوات


شافِعَت خواهی شود در روز حشر،
با علیّ و آلِ  وی کُن حشر و نشر

 

مهدوی شـد ریزه خوار خوانشان
ســـر نهـاده  بـر ســرِ  پیمـانشان

 

غلامرضا مهدوی

 

مقام معظم رهبری : امروز فضیلت زنده نگهداشتن یاد شهدا کمتر از شهادت نیست.

زندگی نامه ، خاطرات ، دستنوشته ها و عکسهای شهید مهدی مهدوی آزاد را در صفحۀ این شهید عزیز ارسال کنید.

 

جنگ بدر,
 
 


يادنامه‌اي از شهيد عزيز مهدي مهدوي‌آزاد
نام پدر: محمّدحسين
محل و تاريخ تولد: استهبان 1341


سن: 22 سال
تحصيلات: سوم راهنمايي


شغل: كارگر
وضعيت تأهل: مجرّد


ارگان اعزام كننده: بسيج

تاريخ اولين اعزام: 9/8/60

دفعات اعزام: سه بار
حضور در جبهه: 143 روز


تاريخ شهادت: 25/12/63
محل دفن: استهبان 13/8/74

آن وقت كه شهر به يمن قدوم مهدي صاحب الزمان(عج) غرق در شادي و سرور بود، نوزادي پا به عرصه‌ي وجود گذاشت كه به ميمنت اين روز فرخنده او را «مهدي» نام نهادند تا يكي از منتظران و عاشقان جمال زيبايش گردد.

وي در خانه‌اي مذهبي و ازنظر مادی بي‌بضاعت رشد كرد و روزگار گذراند. او مظلومانه در زير فشارهاي زندگي سكوت كرد و خون دل خورد.

از اخلاق نيكويي برخوردار بود و رفتارش تاثير مثبتي بر ديگران داشت. او كه چونسروي آزاده نگاهش به آسمان بود، با عشق زندگي كرد و هرگز از ياد خدا غافل نماند. نماز را اول وقت مي‌خواند و در نماز جمعه و جماعت حضور چشم گيري داشت.

در نخستين روزهاي انقلاب، در تظاهرات شركت داشت و اعلاميه‌هاي حضرت امام را با دشواري به دست مي‌آورد و براي ديگران قرائت مي‌نمود.

پس از اين پيروزي شكوهمند، در بسيج نام نوشت. ارادت خاصي به انقلاب اسلامي و سپاه پاسداران داشت. در اكثر برنامه‌هاي ورزشي اعّم از كوهنوردي، دوچرخه‌سواري، كشتي و شنا كه از طرف بسيج برگزار مي‌شد، شركتمي‌كرد.
او كه از روحيه‌ي پهلواني برخوردار بود، بدنش را ورزيده كرد تا در آبهاي «هورالعظيم» چون كوهي استوار مقابل دشمن بايستد. جواني با انصاف بود و عادل و از كم‌كاري در محيط كار بيزار بود.


با شروع جنگ تحميلي، مشتاقانه جهت دفاع راهي جبهه گشت. برادرش ـ‌ محمّدعلي ـ نيز عاشقانه دل به
هواي آنجا سپرده بود. وي روزهاي زيادي در جبهه ماند. مخلصانه در تمام كارها پيشقدم بود. لباس رزمندگان را مي‌شست و كفشهاي آنان را واكس مي‌زد. حالي خوش با جبهه داشت. در اكثر مواقع روزه‌دار بود و لبهاي خشكيده‌اش، حكايت از صبر چندين ساله‌اش داشت. نماز شب، زيباترين مظهر عاشقي‌اش بود. هرگاه به مرخصي مي‌آمد به كار بنّايي مشغول مي‌شد تا كمكي به خانواده كرده باشد.


آخرين بار با همه دوستان و آشنايان خداحافظي كرد و پا به جاده‌هاي سوزان جنوب نهاد و در «عمليات بدر» حضور يافت. برادرش ـ محمّدعلي ـ كه از رزمندگان «گردان فجر» بود به محض خبردار شدن از انجام عمليات در همان شب به او پيوست. هر دو با هم شولاي رزم بر تن كردند و بالهاي پرواز را گشودند. آنها كه چون يك روح در دو پيكر بودند، پس از مبارزاتي بي‌امان هر دو با هم، ره عرش در پيش گرفته، بر سرير عشق تكيه زدند و زيباترين عروس شهادت را در آغوش كشيدند.

پس از گذشت يازده سال كه پيكر مطهرشان در ديار غربت بود در سال 1374 به شهر بازگشتند.


 

محرّم

حال و هوای کوچه، غم‌آلود و درهم است
پرچم به اهتزاز درآمد، محرّم است

می‌گرید آسمان و زمین، در مُحَرّمت
طوفانی از حماسه به پا می‌کند غمت

ابلاغ می‌کنند به یاران، سلام تو
قد می‌کشند باز علم‌ها، به نام تو

هر جا که نام توست، مکانِ فرشته است
بر هر کتیبه‌ای که ببینی، نوشته است

«باز این چه شورش است که در خلق عالم است
باز این چه نوحه و چه عزا و چه ماتم است»

باید در این حسینیه، از خود سفر کنیم
باید در این مقام، شبی را سحر کنیم

با کاروان گریه، مسافر شدم تو را
امشب در این حسینیه زائر شدم تو را

تا گفتم «اَلسّلامُ عَلیکُم» دلم شکست
نام حسین، بند دلم را، زِ هم گسست

دیدم که ابرهای جهان، گریه می‌کنند
در ماتمت زمین و زمان، گریه می‌کنند

دیدم «عزای اشرف اولاد آدم است»
دیدم «سرِ ملائکه بر زانوی غم است»

رفتم که شرح عصمتِ «ثارُ اللَّهی» کنم
چیزی نمانده بود که قالب تهی کنم

خورشید رنگ و بوی تغیّر گرفته بود
تنگ غروب بود و فلک گُر گرفته بود

ای تشنه‌کام! بود و نبود تو را چه شد؟
سقّایِ یاس‌های کبودِ تو را چه شد؟

بر اوج نیزه‌ها، کلمات تو جاری است
این قصّه، قصّهٔ تَبَر و اُستواری است

ای اسم اعظمت به زبانم، عَلَی الدَّوام
ما جاءَ غَیرُ اِسمُکَ فی مُنتَهَی الکَلام

آیین من تویی، که تویی دین راستین
بَل ما وَجَدتُ غَیرَکَ فی قَلبِیَ الحَزین

آن بحر پر خروش، دگر بی‌خروش بود
خورشید تکّه تکّهٔ زینب، خموش بود


عباس شاه زیدی

 
مژده ای هم نفسانم رمضان آمده است
شاهد وساقی و سالارِ زمان آمده است
 
عاشقان باده زنید از قدح و خوش باشید
که زِ خـُم خانه سبوئی به میان آمده است
 
«نرگسش عربده جوی ولبش افسوس کنان»
یار شیرین دهنان دُرد کشان آمده است
 
پُرکند صد قدح و ساغر وپیمانه زِ می
جُرعه لبریز بُوَد تا به دهان آمده است
 
سَحَرش غمزه کنان، عشوه کنان، طنازان
عالَمِ مُرده ازاین غمزه به جان آمده است
 
دستها حلقه کنید و به میانش گیرید
ساقی سیم تنانِ عشوه کنان آمده است
 
کرده با زلف کمندش همه بندم در بند
خرمن گیسوی او ، تا به میان آمده است
 
شـَعشــعِ  بَــدرِ  دُجـا  مــاهِ خــدا تابیــده
سِبطِ اَکبَر، حَسَن(ع) آن دُرِّ گران آمده است
 
مهـدوی آب بزن کویِ دل آرامت را
به گمانم رمضان، وقتِ اذان آمده است
 
مهدوی

 

 
 
يادنامه‌اي از شهيد عزيز احمد ارجمندمنش

نام پدر: عبدالله
محل و تاريخ تولد: استهبان 1321
سن:
36 سال
وضعيت تأهل:
متأهل، چهار فرزند

شغل: آزاد
تاريخ شهادت:18/10/1357

نحوه‌ي شهادت: تصادف
محل شهادت: جاده‌ي استهبان ـ فسا

محل دفن: استهبان
 
 

گرچه گرد و غبار فراموشي اندكي بر روي لحظه‌هاي بي‌بازگشت بنشيند اما چون نسيم ياد شهيد وزيدن آغازد، نام «احمد» و هزاران شهيد انقلاب اسلامي زنده خواهد گشت...

«احمد» در شب سياه طاغوت در خانواده‌اي كه هماره ياد خدا در آن جاري بود، به دنيا آمد. از همان سنين كودكي ياور پدر بود و مددكاري مهربان براي خانواده.
علاقه‌ي زيادي به درس خواندن داشت، اما به علت مخالفت پدر مجبور شد كه روزها را كار كند و شب‌ها را درس بخواند.

وي در سن هجده سالگي به خدمت سربازي رفت. پس از اتمام خدمت، او كه فرزند كار و تلاش بود براي فراگيري كار بنّايي به شيراز و تهران مهاجرت كرد. زندگي در غربت همراه با مشقّات روزگار از او مردي ساخت مقاوم و صبور، به طوري كه وقتي به زادگاهش برگشت، استادكاري شده بود ماهر و چيره دست. او مردي بي‌تكبّر و متواضع بود. هنگام كار كردن بسيار كوشا بود و سعي داشت صاحب كار از او راضي باشد. در همه حال با ياد خدا همراه بود در انجام واجبات ديني كوتاهي نمي‌كرد. به نظافت اهميت زيادي مي‌داد و همسر و فرزندش را نيز به اين امر سفارش مي‌كرد. قلب پاك و مهربانش هرگز خانه‌ي كينه و حسد نشد، او بسيار مهمان نواز و با سخاوت بود.

تمام دوران كودكي «احمد» در دوران رژيم طاغوت گذشت؛ تا اينكه در بهمن 57 آن روز كه كاسه‌‌ي صبر زمان از آن همه جور و ستم شاهی لبريز گشت و ايرانيان بسان پرنده‌اي اسير يك لحظه از فكر پرواز آرامش نداشتند، پيشواي راهشان ـ خميني كبير(ره) ـ رهايي را معنا كرد. در اين هنگام نفرت مردم در مشت‌ها گره خورد و در خيابان‌ها به تظاهرات پرداختند. «احمد» نيز يكي از آزادي‌طلبان بود كه هنگام راهپيمايي دست از كار مي‌كشيد و به مردم مي‌پيوست. گرچه در راه پيروزي، افراد زيادي به دست رژيم به خاك و خون كشيده شدند اما هرگز دست از هدف برنداشتند. در همين راستا روزي از «مسجد جامع» شهر اعلام شد كه جهت مجلس يادبود يكي از شهداي انقلاب، عده‌اي به شهرستان «فسا» مي‌روند و چنانچه كسي وسيله نقليه‌اي دارد، آماده كند.

«احمد» و فرزندش (شهيد مجيد ارجمندمنش)كه از شوق پيروزي آرام نداشتند همراه با پدر بزرگ و جمعی از کارگران بنّا به سمت «فسا» حركت كردند كه در راه بازگشت بر اثر تصادف، شهادت نصيب این پدر و پسر مي‌شود و مصداق كاملي از «و مَن يَخْرُج مِن بَيْتِه مهاجراً الي اللّه و رسُولُهُ ثُمَّ يُدرِكُهُ المَوت فَقَدْ وَقَعَ اَجْرُهُ عَلَي اللّه و كان اللّه غَفُوراً رَحيما»

1.سوره نساء آيه 100مي‌گردد.
 

سلامِ وارث

 

سلام ای وارثِ اَسماءِ آدم

سلام ای گوهرِ بی تای عالَم


سلام ای وارثِ نوحِ پیمبر
سلام ای زاده ی محراب ومنبر

سلام ای برخلیلُ الله وارث
سلام ای بردَلیلُ الله باعِث

سلام ای وارثِ عیسَی و آدم
شهیدان زنده اند از تو دمادم

سلام ای وارثِ محمودِ احمد
ذَبیحُ الله و جُندُالله و سَرمَد

ســــلام ای وارثِ ماهِ امامت
حسین ابن علی شمسِ شهامت

سلام ای مُقتدایِ راست قامَت
نمازت باشهادت بسـت قامَت

سلام ای وارثِ زهرای اَطهَر
سلام ای طاهِرَالطُّهرِالمُطَهَّر

سلامم بر تو و خیلِ ملائک
به ارواحِ الَّتی حَلّت فِنائِک

به گلبانگِ رَسایِ اَلصَّلاتَت
شهادت داده آتَیتَ اَلزَّکاتَت

زِ معروفِ توعالم پای برجاست
اقامت می کند با قامتِ راست

به نَهی ازمُنکَرَت غوغا بپا شد
وَ کُلُّ اَرضِ عالم کربلا شد

زِ اِخلاصَت عبادت شرم دارد
اطاعت هم زِ تو آزرم دارد

خطِ سرخی که باخونت کشیدی
مسیحائی نَفَس دردین دمیدی

تو از پیغمبَر و از مرتضایی
به عالَم سرور و حُسنُ القَضایی

سَرِنی صوتِ قرآن ساز کردی
وَ مُشتِ غاصبان را باز کردی

تلاوَت می نمودی آیه ها را
مُنـَوَّرمی نمودی سایه ها را

به هفتادو دو یارِ با وفایت
نمودی دینِ جَدَّت را حمایت

هرآنکس درجهان آزاده مَرد است
تأسّی بَرخطِ سرخِ توکرده است

مهدوی

 

 

هفت آسمان، از کربلا تا کوفه با بانو، عزا داشت

صبرِمصیبت های آن صِدّیقۀ صُغری خدا داشت

 

پشتِ صبوری از مصیبت هایِ عالَم را شکسته

بانو دلش هر لحظه ای درآن سفر، ماتم سرا داشت

 

تا در اِسـارت ماجرای کربلا را  زنـده فرمود،

سـوزِ دلش خونـابـه هائی از جفا را در خفا داشت

 

در خیمه های آتشین زَینُ العِباد و جسمِ تب دار

آن نازنین مـولای دین هم کربلا در کربلا داشت

 

لیـلا زِ داغ نوجوان و طفلِ معصومش به شب ها،

خـوابِ پـریشـانِ روان از مـاجرای پُر بَلا داشت

 

اُمُّ البَنیـن آن مــادرِ شیـرانِ شَجعانِ دلاور،

خـونِ بَـصَـر،  جـاری زِ دشتِ پُربلای  نینوا داشت

 

طفل سه ساله ، نـازنیـن دُر دانه ی نابِ حسینی،

با رأسِ بابا، در خرابه، نیمه شب غوغا به پا داشت

 

هنگامه ی جان دادنِ بانو رُقیّه ، همچو زهرا

نیلی بدن ، بر جان و تن مَرهَم زِ شلاّقِ جفا داشت

 

نیــزارِ بــازارِ اسـارت از غنـائـم ،  بَـر سـرِ دست،

انـواعِ گُلهـای شکوفای شقایق ، سـر جـدا داشت

 

خورشیدِ عالم تابِ کوثر، بـر سـرِ نی عاشقانه

گلواژه خوانیهای  قُرآنی زِ لب هایش صفا داشت

 

زیبا گُلی خندان به روی نیزه ای فرقش دوتا بود

آلاله ای دیـگر بـه پیشـا نـی  رَدِ  سنگِ بلا داشت

 

بر دوش زینب این مصائب کربلا، در کربلا بود

شرحش ولی در خطبه ی غرّای او زیبا  جلا داشت

 

شد "فاضِلِه" افشا گرِ خونِ شـهیـدان در اسارت

تنهـا شهامت های وی در کوفه  مولا مُرتضی داشت

 

"اُمُّ المَـصـائـِب" ؛ آفتـابِ کـربــلایِ در اســارت،

هر لحظه ی فریادِ دشمن کوبِ او صد مرحبا داشت

 

ذکرِشکیبائیِ او در اربعین چندین هزار است

صبـرِ مُصیبت هـای ناموسِ خدا تنها، خدا داشت

 

 غلامرضا مهدوی آزاد

 

 

مشقِ عشق در سنگر

 

یاد و خاطراتِ شهدای دفاع مقدّس گرامی باد.

 


سروده ی حاضر با نامِ "مشق عشق" تقدیم به شهدا و ایثارگرانِ دفاع مقدس در کربلای ایران

با تصویری از چگونگی شهادتهایشان در شبیه سازی با شهدای مظلوم کربلای امام حسین علیه السلام.
 

تو مشقِ عشق در سنگر نوشتی

شهادت نامه بر پیکر نوشتی

 

غزل هائی سرودی از رِشادت

عَجَب اِنشائی از باوَر نوشتی

 

شهادت نامه ات اِمضای خون داشت

کبوتر گشتی وبا پَر نوشتی

 

چو مستان با لبِ خُشکیده ی خویش

اَلا یا اَیُّــهَا الکَوثَر نوشتی

 

حُسَین امّا به خطِّ خون و سرمشق

به سربند و به انگشتر نوشتی

 

سلاح جنگ و ایمانت گره خورد

حماسه از علی اکبر نوشتی

 

گلویت خُشک و خونین بود و مجروح

زِ حُلقومِ علی اصغر نوشتی

 

مُنَوَّر سینه ات را آتشین کرد

زِ جورِ خولیِ کافر نوشتی

 

زِ خورشیدیّ و سیمِ خار دارش

سِنان و نیزه و خَنجر نوشتی

 

به روی مین جَبین ساییدی آن شب

شجاعت نامه در " مَعبَر" نوشتی

 

به خُمپاره تنت شد پاره پاره

وَ در دشتی گُلِ پَرپَر نوشتی

 

جدا شد دستت از پیکر چو عبّاس

رِسالت با یَـدِ دیگر نوشتی

 

سَرِ خونینت از پیکر چو افتاد

شهیدِ کربلا بی سر، نوشتی

 

زِرِه پوشان که بر جسمَت گُذشتند

زِ اَسب و نعلِ تازه ترنوشتی

 

چو رگباری تَـنَت آماجِ خود کرد

لِثاراتَ الحُسَین آخر نوشتی

 

"به مَی سَجّاده رَنگین" کردی آن شب

مَرامِ ساقی و ساغَر نوشتی

 

پیامِ زینبی دادی به عالم

حِجابِ خواهر و مادَر نوشتی

 

به ما جا مانده ها آخر پیامت

اِطاعت از خطِ  رَهبر نوشتی

 

مهدوی

سایر اشعار


ای شاخه ی سبزِ باغ زیتون،
ای خانه زخون تو پُرازخون

ای غزّه ی مقتدر به پا خیز

پَرواز نما به دشت وهامون

جُغد آمده با دوصد بهانه

شاید کُنَدَت زِخانه بیرون

قصّابِ جنایتِ شتیلا

برکودک و زن زده شبیخون

این مدّعی کجِ "هلوکاست"

آورده وَبا ومرگ وطاعون

"شورای ملل" کند تماشا

"یانکی" کُنَد افتخار بی چون

اَشرافِ عرب شکم چرانان

در آخورِ مُسکرات و اَفیون

ای کفتر پرشکسته ...، غزّه

پرواز نما، دوباره ، اکنون

چشم تو و"مهدوی" به فرداست

باشد که قضا کند دِگرگون

"غزّه" به جُز از خدا ندارد

مرگا به تو ای "رژیمِ صهیون"

غلامرضا مهدوی

 

----------------------------

 

"وَالتّینِ وَالزَّیتون"؛ هلا، ای "طورِسینین"
ای سرزمینِ نازنین مَهلا "فلسطین"

ای وادیِ سبزو گُهَرافشانِ زیتون
خونین شدی جانا به سانِ "دیرِ یاسین"

جانم فدای آسمانِ کودکانت
پَرپَر شوَند از دامنَت ناهید وپروین

صدهاعروس ازحجله ات آواره گشتند
شهر و دیار ازخونشان گردیده آذین

کشتارِ طفلان وزنان با بمب وموشک
بدتر زِ صَبرا وشتیلاهای پیشین

کُشته اگر پُشته کنند از تو هزاران
هرگز نگردانی زِ دین روی از آیین

دنیا شده بازیچه ی افکارِ فاسد،
شورایِ امنیت نگو؛ دارُالخَوانین

با اِدّعای کذبِ اینها از "هلوکاست"
شیطان شود شرمنده ی افکارِننگین

"بین الملل"درخوابِ خرگوشی لمیده
بار تأسُف دارد و افسارِ رنگین!

"جانی"جنایت می کند،"یانکی" حمایت
مرگا به آن کشتار واین تأییدِ وتبیین

غرب وعَرَب هردو جنایتکار وخائن
لعنت به کُلِّ ظالمین، هم آن و، هم این

فرموده ی روح خدا در گوش جانهاست
بایدشود مَحو اَز جهان این عضوِ چرکین

یک روز اگر از عُمرِ دنیا مانده باشد،
از عدل و دادش پُر کند آن یارِ دیرین

ای مسجدُالأقسی مُقاوم باش وبرجا
درجا نزَن؛ حتّی ز بُمباران سنگین

فرموده رَبَّ العالَمینِ صادِقُ الوَعد
تا بَرکَنَد از این زمین شرِّ شیاطین

فردا که سروِ "غزّه" سر بردارد ازخاک
سَر سایه اش باشد تو را تسکین وتمکین

سونامیِ کشتارِ اَقصی جانگداز است

بر جانِ "صهیون" صدهزاران لعن ونفرین

غلامرضا مهدوی

سایر اشعار

علیست

 

شـُربِ مُـدام و لذّت ایمان علیست

ماهِ صیامِ و روضه ی رضوان علیست

بابِ مدینه ی علم پیمبر است

تفسیر ناب و معنی قرآن علیست

مِهری که دردل عشّاقِ عالم است

سرچشمه ی عوالم عرفان علیست

اَنجُم که حامل تسبیح سرمد است

ماه ولای حضرت سبحان علیست

آیاتِ مُحکَمات پُر اَز نور هل اتی

درشأنِ طائرِ خُلدآشیان علیست

بر گُنبدِ مزار مدائن نوشته اند

اُلگوی نابِ حضرت سلمان علیست

پروا نکرده مگر از خدای خویش

شیر ژیانِ بیشه ی شجعان علیست

صد چاه کوفه که سربسته است ومُهر

همرازِسینه ی روحِ روان علیست

بعد از نبی که نباشد پیمبری

آئینه داروجلوه ی یزدان علیست

حامی و کاتب وحی نبوّت است

قرآن ناطق وفرقان بیان علیست

دائرمدار ولایت بدون شک

هرآن علی بود و هم اَلآن علیست

فـُزتُ وَربِّ کعبه ی محراب عشق

فریادِ رَجعِتِ جانِ جهان علیست

هرگز به نشئه ی ایمان نمی رسد

آن دل که منکِرِ آرام جان علیست

در روز حشروعبور از پُلِ صِراط

معیارِ ناروجنّت ومیزان علیست

بابَ الحَوائج و اُمّیدِ مهدوی

بهترزهرطبیبی ودرمان علیست

 

غلامرضا مهدوی

استهبان

سایر اشعار

 

 

 

امشب صفای عالم بالا مضاعف است
لطف وعطای خالق یکتا مضاعف است
 
دُردی کشانِ خیلِ مَلَک باده می برند
خُمها ز می لبالب وصهبا مضاعف است
 
رقص ستاره های مدینه چه دیدنی ست!
سرمستی ملائک زیبا مضاعف است
 
بر دف زننــد شـــورِ تَـوَلاّی مُجتبــی
شکرانه های کوثرِ طاها مضاعف است
 
گل داده است باغ مُصَفّای بوتراب
شیداییِ شقایق و مینا مضاعف است
 
آماده گشته خوان کرامت که گسترند
دربیت مصطفی که توَلاّ مضاعف است
 
بر سفره ی صیام گلستان هَل اَتی
شهد لبان غنچه ی فردامضاعف است
 
درشام روزه داری و بر خوان مرتضی
طعم غذای حضرت زهرا مضاعف است
 
سرمی زند ستاره ای ازخانه ی علی
شادیِّ قلب "اُمِّ اَبیها" مضاعف است
 
بر دامن سعادت خَیرُالنّسا بتول،
انواری ازکرامت والا مضاعف است
 
چشم وچراغ خانه ی مولا علی رسید
زیبائی دونرگس شهلا مضاعف است
 
با آن که مجتبی حسن وسبط اکبر است
مهجوری ولادت آقا مضاعف است
 
مغموم درامامت ومدفون در بقیع...
مظلومی شهادت مولا مضاعف است
 
قرآن ناطق است وغزل دون شأن اوست
شرمندگیِّ شاعرشیدا مضاعف است
 

 

رمضان

مژده ای هم نفسانم رمضان آمده است

شاهد وساقی و سالارِ زمان آمده است

عاشقان باده زنید از قدح و خوش باشید

که زِ خـُم خانه سبوئی به میان آمده است

«نرگسش عربده جوی ولبش افسوس کنان»

یار شیرین دهنان دُرد کشان آمده است

پُرکند هر قدح ساغر وپیمانه زِ می

جُرعه لبریز بُوَد تا به دهان آمده است

سَحَرش غمزه کنان، عشوه کنان، طنازان

عالَمِ مُرده ازاین غمزه به جان آمده است

دستها حلقه کنید و به میانش گیرید

ساقی سیم تنانِ عشوه کنان آمده است

کرده با زلف کمندش همه بندم در بند

خرمن گیسوی او ، تا به میان آمده است

شعشعِ بَدرِ دُجا ماهِ خدا تابیده

سِبطِ اَکبَر، حَسَن(ع) آن دُرِّ گران آمده است

"مهدوی" آب بزن کوچه ی دل کان دلبر

به گمانم رمضان وقت اذان آمده است

غلامرضا مهدوی

سایر اشعار

.


کارهای صوتی ، تصویری

..................................
..................................

آپلودها

درباره ما

عِندَ رَ‌بِّهِمْ يُرْ‌زَقُونَ
امام خمینی: شهدا در قهقهه مستانه شان و در شادی وصولشان "عِندَ رَبهِم یُرزقون"اند و از نفوس مطمئنّه ای هستند که مورد خطابِ "فَادخُلی فی عِبادی وَ ادخلی جَنتی"پروردگارند. سخنان امام خمینی در مورد «شهید و شهادت: درباره ی شهید آنقدر از اسلام و اولیاء اسلام روایات وارد شده است، بر فضل شهید که انسان متحیر می شود. در روایتی از رسول اکرم(ص) نقل شده است که برای شهید هفت خصلت است که اولی آن عبارتست از اینکه اولین قطره ای که از خون او بر زمین برزید، تمام گناهی که کرده است آمرزیده می شود و مهم این آخرین خصلتی است که می فرماید که بر حسب این روایت که شهید نظر می کند به وجه الله و این نظر به وجه الله راحت است برای هر نبی و هر شهید. این آخر چیزی است برای انسان، آخرین کمالی است که برای انسان است. در این روایتی که در کافی نقل شده است، در این روایت انبیاء را مقارن شهدا قرار داده است که در جلوه ای که حق تعالی می کند بر انبیائ، همان جلوه را بر شهدا می کند. شهید هم ینظر الی وجه الله حجاب را شکسته است همانطور که انبیاء حجاب را شکسته بودند و آخر منزلی است که برای انسان ممکن است باشد. مژده داده اند که برای شهدا، این آخر منزلی که برای انبیاء هست، شهدا هم بر حسب حدود وجودی خودشان به این آخر منزل می رسند. اینطور مطلبی که برای شهید گفته شده است برای کم کسی هست. آنها را قرینه ی انبیاء قرار داده اند. در روایتی هست که هر خوبی بالاتر از او هم خوبی هست تا برسد به قتل در راه خدا، شهادت در راه خدا بالاتر از او دیگر خوبی در کار نیست. * ما باید این توجه را هیچوقت از خود بیرون نکنیم، از مغز خود بیرون نکنیم که ما بندگان خدا هستیم و در راه او و در سبیل او حرکت می کنیم و پیشروی می کنیم. اگر شهادت نصیب شد، سعادت است و اگر پیروزی نصیب شد سعادت است. * ما از هیچ چیز نمی ترسیم وقتی که با خدا باشیم. برای اینکه اگر کشته بشیویم و با خدا باشیم سعادتمندیم و اگر بکشیم هم سعادتمندیم. * از خدا بخواهید که شمما را توفیق بدهد، توفیق شهادت بدهد، توفیق عزت بدهد. شهادت عزت شماست. * ملت ما شهادت را فوز عظیم می داند. * ما شهادت را یک فوز عظیم می دانیم و ملت ما هم شهادت را به جان و دل قبول می کند. * شما پیروزید برای اینکه شهادت را در آغوش می گیرید آنهایی که از شهادت و از مردن می ترسند، آنها شکست خورده اند. * آنها که شهید شدند، به خدمت خودشان و رسالت خودشان و به اجر خدمت خودشان رسیدند. * در روایتی هست که هر خوبی بالاتر از او هم خوبی هست تا برسد به قتل در راه خدا، شهادت در راه خدا بالاتر از او دیگر خوبی در کار نیست. * چه سعادتمند بودند این شهیدان که دین خود را به اسلام و ملت شریف ایران ادا نمودند و به جایگاه مجاهدین و شهدای اسلام شتافتند. * باکی از این نداریم که شهادت نصیب عزیزان ما شده است. این یک شیوه ی مرضیه ای است که در شیعه ی امیرالمؤمنین از اول پیدایش اسام تاکنون بوده . * ملت ما اکنون به شهادت و فداکاری خو گرفته است و از هیچ دشمن و هیچ قدرتی و هیچ توطئه ای هراس ندارد. . منبع: کتاب روضه ی رضوان

نظرسنجی

امتیاز شما به این سایت