.
👊🏻 دندان های آمریکا را خُرد میکنیم
💢امام خمینی(ره): مسلمانان جهان با همراهی نظام جمهوری اسلامی ایران عزم خود را جزم کنند تا دندانهای امریکا را در دهانش خرد کنند و نظارهگر شکوفایی گل آزادی و توحید و امامت جهان نبی اکرم باشند.
📅 ۶ مرداد ۱۳۶۶
#انتقام_سخت
میلاد پیامبر نور و رحمت حضرت مُحَمَّدِابنِ عَبدِالله صلَّیَ اللهُ عَلَیه وَآلِهِ وَسَلَّم مبارک باد.
جـاهلیّـت ؛ عصـر بیــداد و جمود
لات و عزّی وهُبَـل خود می نمود
خانه ی عقل و خرد ویرانه بود
کعبه هم در غربت و بتخانه بود
خالق هستی برآن شد از نهان
تا که جانی تازه سازد از جهان
جبرئیل آماده و خواند الرَّحیل
شد ثنا خوان چشمه سارِ سلسبیل
شهرمکّه خوانِ اربابِ کریم
عرصه ی مهمانیِ خُلقِ عظیم
با وقوعِ انقلابی در خِرَد
یا نویدِ قُل هُوَاللَّهُ أَحَدٌ ،
ظُلمتِ هر بُتگری برچیده شد
نور رحمان توتیای دیده شد
موبدان وکاهنان نادان شدند
ساحران درکارِخود حیران شدند
نوری از نَجد و تهامه[1] چیره گشت
چشم هر بیننده ای زآن خیره گشت
تختِ شاهان واژگون شد ناگهان
لال شد هرپادشاهی از زبان
طاقِ کسری ناگهان ازهم گسست،
چارده دندانه اش درهم شکست
ساوه خشکید و سماوه شدپُرآب[2]
صد مَلَک مأمورِ اِیّاب و ذهاب
سَبعَه ی آتشکده[3] خاموش گشت،
بَعدِ ده قرنی که آذرنوش[4] گشت
موبدان آشفته خواب وخورشدند،
گاهِ رؤیا اَستر و اُشتر شدند
رانده شد ابلیس دون از آسمان،
تا که آمد خاتمِ پیغمبران(صلوات)
سرنگون شد هَربُتی در هرکجا ،
لحظه ی میلادِ آن بَـدرُالدّجی
خانه ی بِنتِ وَهَب دارُالسُّرُور
مَحبَطِ روحُ القُدُس با شوق وشور
نوری از دامانِ بانو آمنه
کرد روشن آسمان و دامنه
آمدآن پیغمبرِ آخر زمان
سروَرِ خَـلقِ زمین و آسمان
زاده شد شَمسُ الضُّحی ، بَدرُالدّجی ،
مُصطَفی، کَهفُ التُّقی، غَوثَ الوَری
این همه آیات توحیدی عیان
معجزاتِ روشنی بود آن زمان
مهربان ختم رُسُل عَبدِ خدا
خُلقِ عُظمای تمام انبیا
در اوان کودکی آن سروِ ناز،
با رکوع و سجده ای شد در نماز
آیتِ حق ، رَحمَةٌ لِّلعالَمین
شد شَفیعِ مُؤمِنات ومُؤمِنین
عالِمِ ناخوانده درسِی از کتاب ،
داد پاسخ هر سؤالی را جواب
خَرقِ عادات آن همه اِرحاصِ[5] او
خاصِ این مولا شدو اِخلاصِ او
شرح عقلِ کُل کجا، شاعرکجاست؟
مثنوی گویِ پیمبرها خداست
عالَم از درکِ وجودش گشته مات،
عِطرِ نامش در در تَشَهُّد در صلاة
شافِعَت خواهی شود در روز حشر،
با علیّ و آلِ وی کُن حشر و نشر
مهدوی این ریزه خوار خوانشان
ســر نهــاده بــر سـرِ پیمانشان
1- نجد:[نَ]عربستان سعودى.مركزآن رياض است.تهامة: زمينى مشهوركه مكهء معظمه در آن واقع است.
2- خشک شدن دریاچه ساوه همزمان با تولّد پیامبر گرامی اسلام، حضرت محمد(ص)، یکی از روایات مشهور مذهبی است.بر اساس این روایات در شب تولّد پیامبر گرامی اسلام، وقایع معجزه آسایی از قبیل:خاموش شدن آتشکده فارس، فرو ریختن کنگرههایی از طاق کسری، خشک شدن دریاچه ساوه و جاری شدن آب در رودخانه سماوه اتفاق افتاده است:«فلمّا ولد رسول اللّه(ص)لم یبق صنم الاّ سقط و غارت بحیرة ساوه..»از بحار الانوار، علامه مجلسی، تهران، چاپ آخوندی، ج 15، ص 323-324.
3- سَبعَه ی آتشکده:[تَ كَ دَ / دِ] (اِ مركب)پرستشگاه مغان و جاى آتش افروختن. بيتالنار. بيتالنيران. آتشگاه : گويند پارسيان هفت آتشكدهء معتبر بعدد هفت كوكب سيار داشتهاند و نامهاى آنها بدين قرار بوده است: آذرمهر. آذرنوش. آذر بهرام. آذرآيين. آذرخرين. آذر برزين. آذر زردشت.
4-آذرنوش.[ذَ] (اِخ) نوشآذر. نام آتشكدهء دوم از جملهء هفت آتشكدهء فارسيان.
5- اِرهاص (ع مص) آمادهء چيزى شدن و ايستادن. خوارق عاداتى كه از نبى پيش از ظهور، ظاهر شود مثل نورى كه در پيشانى آباء و اجداد پيغامبر(ص) لايح بود. حادث شدن امرى خارق عادت پيش از بعثت نبى (از وى)، تا بر نبوت او دلالت كند. گفتهاند ارهاص از قبيل كرامات است زيرا انبياء پيش از نبوت در درجه از اولياء كمتر نبودهاند. (تعريفات جرجانى). شرعاً نوعى از خارق عادتست كه پيمبران را پيش از برگزيده شدن به پيمبرى از جانب حقتعالى عطا ميشود و سبب تسميهء آن به ارهاص اين است كه در لغت ارهاص به معنى بناء خانه است كه اين خارق عادت اعلام به بناء خانهء پيمبرى ميباشد. كذا فى حواشى شرحالعقايد. (كشاف اصطلاحات الفنون). و رجوع به معجزه، كرامت و استدراج شود. (لغتنامه ی دهخدا)
کربلا یا کربلا یا کربلا
کربلا دیباچه ی صِدق وصفا
بهترین عُشّاقِ عالم را خدا
جمع کرده در زمین کربلا
کربلا یعنی صبوری در بلا
سرفدایِ تارموئی از ولا
کربلا یاری گرِ دین خداست
گرچه سرها ازتنِ یاران جداست
کربلا یعنی نوای لا تَخَف
بستن پیمان خونها با هدف
کربلا این تربتِ خونبارعشق
خاکِ پاکِ سجده گاه ودارِعشق
کربلا آئینه ی آئینه هاست
کوثری درماورای سینه هاست
کربلا یعنی نمادی ازبهشت
جمع اصحابِ بلادی، ازبهشت
کربلا عزّت، شرف ، مردانگی
انتهای غیرت وفرزانگی
کربلا قربانگهِ سردارها
رقصِ عاشق پایِ چوبِ دارِها
سربه کف دادن وَ لبّیکِ خدا
اِرجـِعی بشنیدن ازپیکِ خدا
کربلا یعنی بیابانهای تف
خاروخسها گه به پاو گه به کف
گُرگرفتن درمیانِ خیمه ها
شعله بردامانِ آن دُردانه ها
کربلا یعنی تنِ تب دارِ یار
روی عُریان اُشتری درگیرودار
کربلا باید که غمخواری
کند دینِ احمد را پرستاری کند
کربلا ای تا ابد پیمان ما
دفترودیوانِ بی پایان ما
کربلا؛ یارانِ بی دوزوکلک
یاحسین یالَیتَنی کُنتُ مَعَک
چون شود ماهِ امامت درخُسُوف
کربلا یعنی خُذینی یا سُیُوف
ادامه مطلب
گفت ای گروه! هر که ندارد هوای ما
سر گیرد و برون رود از کربلای ما
ناداده تن به خواری و ناکرده ترک سر
نتْوان نهاد پای به خلوتسرای ما
تا دست و رو نشُست به خون مینیافت کس
راه طواف بر حرم کبریای ما
این عرصه نیست، جلوهگه روبه و گراز
شیرافکن است، بادیهی ابتلای ما
همراز بزم ما نبُوَد طالبان جاه
بیگانه باید از دو جهان، آشنای ما
برگردد آن که با هوسِ کشور آمده
سر ناورد به افسر شاهی، گدای ما
ما را هوای سلطنتِ مُلک دیگر است
کاین عرصه نیست، درخورِ فرّ همای ما
یزدانِ «ذوالجلال» به خلوتسرای قُدس
آراسته است، بزم ضیافت برای ما
برگشت هر که طاقت تیر و سِنان نداشت
چون شاه تشنه، کار به شمر و سَنان نداشت
نير تبريزى
یاد باد آن که چو رعنا صنمی با ما بود
همدمی، هم قدمی ، چشمِ نمی با ما بود
چلچراغِ شبِ ظلمانیِ ما می افروخت
روشنی بخشِ خیام و حَرَ می با ما بود
یاد باد آن که پریشانیِ دلها می بُرد
مهربان عارفِ والا کَرَمی با ما بود
زنده می کرد دلِ مُرده ی ما را هردم
چو مسیحا نَفسی ، هر قدمی با ما بود
یاد باد آن که به ما درسِ کرامت می داد
خوانِ گسترده ی والا نِعَمی با ما بود
دلم از دوری او داغِ شکستی دارد
یارِ شیرین دهنی، آن و دَمی با ما بود
حیف ازآن شاه چراغی که به خاموشی رفت
حَکَمی، مُحتَشَمی، جامِ جَمی با ما بود
ََتَبَرش را به کسی داد که موسائی کرد
بت شکن، صاحبِ تیغِ دو دَمی با ما بود
غلامرضا مهدوی - استهبان
ادامه مطلب
خالق جانها صفاازسرگرفت
جبرئیل آیینه و مِجمَر گرفت
منّتِ باریتعالی شد تمام
کُلِّ هستی نشأه یِ باورگرفت
حامِلِ اِقْرَأْ وَرَبُّ الْأَكْرَمَش
آمد و غار حرا در بر گرفت
مُصحَفِ حق در رسالت بازشد
نفحه ای ازعالم برترگرفت
تا شنید از جبرئیل اِقرَأ وَ رَبّ
آیه ها از خالق اکبرگرفت
شد نبی مَبعوثِ رَبَّ العالمین
درشبِ موعود عَبا بر سرگرفت
خَلقِ انسان از عَلَق را باز گفت
خاتم پیغمبران منبر گرفت
در بلاغت سِـرِّحق را شرح داد
عَلَّمَ الإنسانَ با جوهَر گرفت
رایتِ اِنّا فَتَـحنا را گشود
برفرازقُلّه ی خاورگرفت
خیلِ مستان وخماران درپی اَش
ساقیِ رحمان به کف ساغرگرفت
عقلِ کُلّ انس وجان عطّار عشق
خُلقِ عُظمای خوش ازداورگرفت
رأفتِ آن رَحمَة ً لِلعالَمِین
خَلقِ عالَم را سراسر در گرفت
صبح مبعث کز حراء مبعوث شد
اِبنِ عمِّ خود: علی؛ یاور گرفت
بولهب ها اّبتَـر و تَبَّت یَدا
مشرکان را رعشه در پیکرگرفت
درپیِ فرمان حق آن بت شکن
ازتمام بتگران سنگرگرفت
عالم از یُمنِ وجود ش زنده شد
مسلمین را زیر بال و پرگرفت
سوره ی کوثر که نازل شد براو
با فَصَلِّ رَبِّكَ وَانْحَرْ گرفت
اِنَّ شانِئکَ هُوَالأبتَر چو خواند
دشمنانش را خدا اَبتَر گرفت
او که شد اُمِّ ابیها را پدر
دَه امام از یک نَوِه رَهبر گرفت
هرکجا فرصت غنیمت می نمود
جانشین را حیدر صفدر گرفت
با علی صَدّیقه را وَصلت نمود
فاطمه هم شأنِ خود هَمسَر گرفت
ساقی خُم خانه شد مولا علی
از قضا عِطر از قََدَر عنبَر گرفت
مهدوی هم لذّت مستی چشید
جُرعه ای ازساقی کوثرگرفت
حیدر شدی تا پشت در هی در بکوبند!
جای ملائک نیست بال و پر بکوبند
زهرا دلش میخواست ذکر «یاعلی» را
روی عقیق سرخ پیغمبر(ص) بکوبند
سنگ علی را فاطمه بر سینه کوبید
باید که بر دُرِّ نجف حیدر بکوبند
نام تو اسم اعظم پروردگار است
این مُهر را باید به هر منبر بکوبند
معراج تازه ابتدایت بود، باید
نام تو را از این مقرّب تر بکوبند
هرکس تو را دارد چرا باید بترسد
مثل تو تنها از خدا باید بترسد
#
فاطمه علّت است خلقت را
فاطمه حُرمت است حُرمت را
فاطمه ،فاطمه است بی کم و کاست
فاطمه زُهره است ظلمت را
فاطمه عصمت است بر مریم
فاطمه عصمت است بر هاجر
فاطمه عزّت است بر کعبه
نه فقط کعبه، بلکه بالاتر!
زینت فرش و قبلۀ عرش است
از نگاهش فرشته میریزد
غنچه هم بی ارادۀ زهرا(س)
از دل خاک بر نمیخیزد
آب مهریه اش، زمین قُرُقش
پرده دارش سماء ،ملک بندش(بنده اش)
دامنش، پرورش دهنده حُسن
اِی به قربان پنج فرزندش!
کاش حالا که نوبهار شده
کاش حالا که غنچه روییده
کاش حالا که جان گرفته زمین
کاش حالا که سبز پوشیده
از مزارش نشانهای هم بود
تا برایش گلاب و گل ببریم
آه مادر، ببخش، شرمنده
چِقَدَر ساده از تو میگذریم
راه را گم نمیکنم هرگز
به شبم آفتاب اگر بدهید
به من اذن بهشت را دادید
به سلامم جواب اگر بدهید
السّلام اِی ملیکۀ ملکوت
السّلام اِی نجیبۀ لولاک
السّلام اِی جمیلۀ جبروت
السّلام اِی حبیبۀ افلاک
بی تو حتّی بهار، پاییز است
با تو تحویل میشود هرسال
بتکان خانۀ دل مارا
اِی شکوه محوّل الاحوال
صابر خراسانی
ادامه مطلب
سیصد گل سرخ، یک گل ایرانی
ما را ز سر بریده می ترسانی
ما گر زسر بریده می ترسیدیم
در محفل عاشقان نمی رقصیدیم
در محفل عاشقان خوشا رقصیدن
دامن زبساط عافیت برچیدن
در دست سر بریدهٔ خود بردن
در یک یک کوچه کوچهها گردیدن
سیصد گل سرخ، یک گل ایرانی
مارا ز سر بریده می ترسانی
ما گر زسر بریده می ترسیدیم
در محفل عاشقان نمی رقصیدیم
هرجا که نگاه می کنم خونین است
از خون پرنده ای گلی رنگین است
در ماتم گل پرنده می موید و گل
از داغ دل پرنده داغ آجین است
فانوس هزار شعله اما در باد
می سوزد و سرخوش است و چین واچین است
یعنی که به اشک و مویه خود گم نکنی
از عشـق هر آنچه می رسد شیرین است
سیصد گل سرخ، یک گل ایرانی
مارا ز سر بریده می ترسانی
ما گر زسر بریده می ترسیدیم
در محفل عاشقان نمی رقصیدیم
در آتش و خون پرنده پر خواهد زد
بر بام بلند خانه پر خواهد زد
امشب که دوباره ماه بالا آمد
می آید و باد پشت در خواهد زد
یک ساقهٔ سـبـز در دلم خواهد کاشت
مهتاب بر آن شبنم تر خواهد زد
صد جنگل صبح در هوا می شکفد
خورشید به شاخهها شرر خواهد زد
سیصد گل سرخ، یک گل ایرانی
مارا ز سر بریده می ترسانی
ما گر زسر بریده می ترسیدیم
در محفل عاشقان نمی رقصیدیم....
بادِ موافق به زمستان وزید
روح خدا از دَمِ عیسی دمید
بحرِ خُروشانِ زمان رام شد
نوحِ سُکاندار ، دل آرام شد
بارِشِ رحمان به دل وجان گرفت
باور و هِمّت سَروسامان گرفت
فجربرآمد همه جا نور شد
کوری چشمِ شب دیجور شد
مامِ وطن عزّت خود باز یاف
گُلشَنِ دین سروِ سر افراز یافت
پیرِخُمین آمد وپیمانه داد
باده ی جانانه زمیخانه داد
بادِ صبا، عطرِ شهیدان وزید
روحِ خدا، روضه ی رضوان، رسید
دیــوِ پلیــد آن طــرفِ آبــها،
گِل به دهن غرقه ي سیلابها،
شورو نوا در سرِ پیرو جوان،
لاله شد از خونِ شهیدان؛ جهان
بیست ودوِ بهمنِ پنجاه وهفت
نورِ خدا آمد و ظلمت برفت
دست خدا، حامی پیکار بود،
وَحدتِ مردم سبب کار بود
حامی ایران کَرَمِ کِردگار،
هست خمینیُّ و رَه اَش ماندگار،
مهدویا ساقی اگر حیدر است،
خامنه ای وارثِ پیغمبر است
ادامه مطلب
با خبر کرد نسیمی همه دنیا را
متلاطم شده دیدند دل دریا را
گل سرخی که می از قطره شبنم میزد
مست میکرد ز بوی نفسش صحرا را
چه صفایی چه هوایی چه دلی داشت زمین
شور میداد ز حال خوش خود بالا را
چشمهایی به روی چشم دگر وا شد و بعد
دل مجنون کسی برد دل لیلا را
بین آغوش برادر چقدر آرام است
چقدر ناز ربودست دل بابا را
گوییا بار دگر حضرت پیغمبر دید
عکسی از ماه رخ کودکی زهرا را
زینت خانه مهتاب به دنیا آمد
زینب حضرت ارباب به دنیا آمد
چهرهاش منعکس از طلعت روی زهراست
عشق بازیش از آن حال و هوایش پیداست
حضرت زینب کبری خودش اقیانوسیست
گرچه چشمان پر از گوهر نابش دریاست
اگر عباس علمدار صف کرب و بلاست
از ازل تا به ابد پرچم زینب بالاست
مادری کرد برای سه امامش زینب
پس ولایت به پرستاری او پا برجاست
سوره مریم قرآن نمی از تفسیرش
وسعت روح بزرگش چقدر نا پیداست
بهترین خوبترین خواهر دنیا آمد
حضرت فاطمه دیگر دنیا آمد
مسعود اصلانی
ادامه مطلب