ما را دنبال کنید

جستجوگر

شهدای انقلاب اسلامی

موضوعات

آمارگیر

  • :: آمار مطالب
  • کل مطالب : 83
  • کل نظرات : 64
  • :: آمار کاربران
  • افراد آنلاين : 3
  • تعداد اعضا : 128
  • :: آمار بازديد
  • بازديد امروز : 260
  • بازديد ديروز : 181
  • بازديد کننده امروز : 51
  • بازديد کننده ديروز : 62
  • گوگل امروز : 0
  • گوگل ديروز: 0
  • بازديد هفته : 1,222
  • بازديد ماه : 3,409
  • بازديد سال : 26,526
  • بازديد کلي : 385,270
  • :: اطلاعات شما
  • آي پي : 18.117.97.72
  • مرورگر : Safari 5.1
  • سيستم عامل :

کدهای اختصاصی

.

صفحه اصلی


بهترین عُشّاقِ عالم را خدا


جمع کرده در زمین کربلا


کربلا یعنی صبوری در بلا


سرفدایِ تارِموئی از وَلا


کربلا گنجینه ی آئینه هاست


مَخزنُ الأسرارِ نابِ سینه هاست


کربلا ایمانِ بی  پایان ما


دفتر ودیوانِ بی پایان ما


کربلا دارد نوای لا تَخَف


بستنِ پیمان خونها با هدف


کربلا، عزّت، شرف ، مردانگی


انتهای غیرت وفرزانگی


کربلا قربانگهِ سردارها


رقصِ عاشق پایِ چوبِ دارِها


کربلا این تربتِ دادارِعشق


خاکِ پاکِ سجده ی خونبارِعشق


سربه کف دادن وَ لبّیکِ خدا


اِرجـِعی بشنیدن ازپیکِ خدا


کربلا یعنی نمادی ازبهشت


جمع اصحابِ بلادی ازبهشت


کربلا یعنی بیابانهای تَف


یا مغیلانها به پاو یا به کف


گُر گرفتن درمیانِ خیمه ها


آتش ودامانِ آن دُردانه ها


کربلا یعنی تنِ تب دارِ یار


روی عُریان اُشتُری درگیرودار


گرچه سرها ازتنِ یاران جداست


کربلا یاری گرِ دین خداست


زینبی باید که غمخواری کند


دینِ احمد(ص) را پرستاری کند


کربلا؛ یارانِ بی دوز وکَلَک


یاحسین یالَیتَنا کُنّا مَعَک


چون شود ماهِ امامت درخُسُوف


کربلا یعنی خُذینی یا سُیُوف


مهدوی


ادامه مطلب

رهبر معظم انقلاب اسلامی در دیدار رئیس و مدیران سازمان صداوسیما :

رهبر انقلاب اسلامی افراد صاحب‌نظر، دلسوز و دارای انگیزه را به مطالعه و بررسی دقیق ابعاد جنگ نرم فراخواندند و گفتند: در جنگ نرم، همان اهداف جنگ سخت دنبال می‌شود اما به‌صورتی فراگیرتر و عمیق‌تر. (۱۳۹۴/۰۷/۲۰)

 

جنگ نرم قلدران را در جهان باور کنید

این کمینِ ناکسان با صد کمان باور کنید

چنگ و دندانِ نهانِ دشمنِ دیروزِ ما

می فشارد در گلومان استخوان باور کنید

درد دلهای «علی» را بَعدِ قرنی بشنوید

می کند اسرار حق ایشان بیان باور کنید

اَینَ عمّار، اَینَ عمّارِ ولیِّ این زمان

یادگار و یادِ یارِ مهربان باور کنید

با شما هستم خواص و یاورانِ انقلاب

دشمنِ دانا زند زخمِ زبان باور کنید

رؤیتِ ماهِ صیام و روزه خواری تا به کی

سر زده از مأذنه بانگِ اذان باور کنید

این سکوتِ سردِ معنی دارِ خود را بشکنید

از نگفتنها و گفتنهایِ آن باور کنید

مصلحت اندیشیِ بی مورد و خاکستری

می دهد صدها نشان از بی نشان باور کنید

خوابهای توطئه همچون سقیفه دیده اند

غافلانِ با فلانِ ابنِ فلان باور کنید

از خر شیطان فرود آئید و مولائی شوید

چهره ی ابلیس دون باشد عیان باور کنید

چشمِ فتنه کور خواهد شد اگر با رهبری

پی نمائیم این شتر با ساربان، باور کنید

شرمتان بادا، اگر این بار علی تنها شود

می رود قرآن سَرِ نی هر زمان باور کنید

فاش گویم عقده های مانده در راهِ گلو

گر بُرَندم سر همین نامردمان باور کنید

در تنورم افکنند ار ناکسانِ خیره سر

بند بندم می شود آتش فشان باور کنید

غلامرضا مهدوی

 

 


ادامه مطلب

 

نسل ما دارد مجال انقلاب

می تواند وارهد از منجلاب

انقلابی از درون باید نمود

خودسری را سرنگون باید نمود

گر نکندیم از سرِ اَمّاره پوست

"می بَرَد آنجا که خاطرخواهِ اوست"

تا منیّتها حکومت می کنند

با بنی آدم خصومت می کنند

نسل ما باید که لاکش بشکند

تن به دامِ مارو افعی نفکند

پیله را وقتِ رَسَن باید شکافت

پیرهن را کن کفن؛ باید شتافت

سر چه باشد تا گرو بگذاری اَش

بر دَمِ داسِ درو بگذاری اش

آیه ی یأس از قرائتها به دور

شرحِ صَدرَت می دهد آیات نور

راه وچاه از هم جدا باشد عزیز

تایِ تقوا می دهد آنرا تمیز

سنگ معیارِ ترازو رهبر است

گاهِ "غیبت" یاور وتاجِ سر است

دیده بانِ صادقِ سنگر وَلیست

قول و فعلش شیوه ی مولا علیست

نسل ما بوی «خمینی» می دهد

سر به فرمان «حسینی» می نهد

کم مبادا انعکاسِ دیدمان

هم مبادا لحظه ای تردیدمان

گوش جان گر بشنود فریادِ یار!

کم چه داریم از شهیدانِ دیار؟؟

آفت وانواع سختی از خود است

کِرمِ هر بار ودرختی از خود است

خویشِ شیشه سنگ ودشمن نیزسنگ

سوی دشمن رَو نشانه این تفنگ

آستین باید که تا بالا زنیم

ساز خود با رازِ مولانا زنیم

سر به فرمانِ ولی باید نهاد

بر زمین این تنبلی باید نهاد

عینک دودی نه مالِ سایه است

مرگها تنها نه بر همسایه است؟

پیرِما فرموده این را رُکّ وراست

اختلافات از هوای نفس ماست

شک نکن شیطان طنابش محکم است

کمتر از اخلاص عزیزِ من کم است

مهدوی تا این مَویزت رَز شود

مثنوی هفتاد من کاغذ شود

غلامرضا مهدوی


ادامه مطلب



نرگس مستِ تورا هرمژه ای شمشیر است


درنظربازی تو، صیدِ دلم تسخیر است


سالها دل زکفم برده ای وتابم را


پای دربندِ دوتا زلف تو، درزنجیر است


هی مرا وعده ی امروز به فردا دادی،


نکند دیر کنی؛ جمعه ی دیگر دیر است!


کاش ای کاش که دل طاقت دوری را داشت


تا به کی غیبت کبرای تورا تأخیراست؟


درفراق تو شب و روز ندارم مولا


لحظه ها بی تو بسی هرنفسی دلگیر است


به گمانم دل ودین را به تمنّا دادم،


ورنه ماهِ رخ تو آدم وعالم گیر است


معدنِ فیض خدائی و خدا می داند،


که طلای تو مِسِ جانِ مرا اِکسیر است


شکوه و آه زفقدان نبی هرآنی*


باتو آیات و روایاتِ خدا تفسیر است


بعدازاین درغم هجرانِ تو شاعر باشم


سخن ازیادِ تو تقریردل وتحریر است


گیرم این منتظرت زارو خطاکار آقا،


این چه تأخیرو چه تدبیرو چه سان تعزیر است


«مهدوی» یک دله کن دل وَ ریا کمترکن،


  رازِ این پرده ی غیبت گنه وتزویر است



غلامرضا مهدوی آزاد


ادامه مطلب

 

باکاروانِ زائران سوی رضاجان می روم

باعاشقان ودلبران پابوسِ جانان می روم

 

ازخانه بیرون گشته ام ،شاید زخودبیرون شوم

ساقی اگرجامی دهد، با پا نه با جان می روم

 

هرکس به گُل گَشتی رود درفصل نوروز وبهار

خوشتر زفردوس برین سوی خراسان می روم

 

رنج سفر را، کوی وصلش کام شیرین می کند

دستم تهی، بارَم گنه،سویش خرامان می روم

 

خاموشم و درگوشه ای سردرگریبانِ دعا

برف سپیدی برسرم باصوت قرآن می روم

 

ازقلّت اعمال خود،رویم سیه، شرمنده ام

شوق زیارت درسرم، با ذِکرِ یزدان می روم

#

 

آهوکجا!، صـیّادکیست! عالَم ضمانت می کنی

یوسف توئی؛ گم کرده راهم؛ سوی کنعان می روم

 

حِصنَـت کَـلامِ  لا اِلَـه، اِلاّ خدای واحد است

آیم اگر، درحِصنِ تو، ایمِن به سامان می روم[1]

 

بایک غزل این دل طمع دارد خریدارت شود

همچون عقابی ازقفس بر بامِ کیهان می روم

 

آقا رضا، اِذنی بده گَردَم غلامِ درگَهَت

لایق اگر باشم تورا، هرروز قربان می روم

 

عمری یدک کش بوده ام نامِ غلامیِّ تو را

حالا به عشق دیدنت، شادوغزل خوان می روم


غلامرضا مهدوی آزاد

 


ادامه مطلب

 

 

«مثنوی طنز»


روایت کرده اند اربابِ اخبار

نه یکبار ونه ده بارو نه صدبار


از اعمال پلید ویژه خواری

فسادِ اقتصادی؛.. بانکداری


بیا بشنو  دوتا ترفند و سودا

ز دیروز و ز امروز و ز فردا


دوکَس رفتند بانک از بهرِ وامی

یکی " نامی" بُد و دیگر عوامی


عوام از بهرِ وامِ ازدواجی

که زخمش را کند شاید علاجی


در اینجا بعداً از" نامی" بگویم

تو دانی بهتر از من گفتگویم


و اما این عوام نکته پرداز،

که دارد غصه ها درهاله ای راز


برآمد نام او از نوبتِ وام

که بانک از بهر او برپا کند دام


سه ماهِ قبل ازاین نوبت گرفته

و حالا آمده حاجت گرفته


به سمت باجه آمد با دلی شاد

درآن صفِ طویل آن تازه داماد


دوتاشد تا با سلامی و علیکی،

سپس مامورخوش برخوردِ بانکی:


بدو گفتش برو مدرک بیاور

هزار ویک دلیلِ شک بیاور


بیاور پوشه ای با ریز اقلام

که بگذارم تو را درنوبت وام؛


نزن چانه نگیر از وقت مردم

مرا عاصی نکن از دست مردم


ندارد این مدارک چک و چانه

بُوَد قانون وامِ این زمانه


سفید امضا دوتا سفته، دوتاچک

برای اخذِ این وام اَرچه کوچک


قباله با دوضامن ظرفِ امروز

نیاوردی اگر؛ وامت شود سوز


برو شش ماهه ای در خوابِ این وام

که گردد نوبتت آرام آرام


اگرکفگیر نخورد اندر تهِ دیگ

بیاید وام تو بعد از دوتا " لیگ"


عوام اما چو شد ناکام از آن وام

سرخودراگرفت وجَست ازآن دام

#

و اما آن نامیِ این قصه در شهر

که آقازاده ای بود عابدِ دهر..،


پُر از باد و بروت وعشوه وناز

حریف و هفخط و پشتِ هم انداز


سوارِ بر بلیــزر داش مشتی

به بانک آمد و از آن درب پشتی،


سلامی داد وبانکی داد علیکی

پذیرایی شد از او شیرو کیکی


کُدی داد و به ایماو اشاره

فرا خواند از زبان استعاره


تکبّرکردو بالا ابرو انداخت

شناگربود وماهر پارو انداخت


بدو ماموربانکش زیرلب گفت

شده نامِ شما با وامِ ما جفت


سپس واکرد ازاو پرونده ای سبز

و بنمود از ته دل خنده ای سبز


در آمد نامِ او از وامِ مجعول

چهل میلیارد و اندی طبق معمول،


بدو گفتش بیا بالا بفرما،

قدمهای تو برچشم و سرِ ما،


نگه دارَد خدا، جانِ بابایت

چرا دیرآمدی جانها فدایت؟،


بیا در بانکِ ما حرّاجِ وام است

ربا منسوخه و اصلن حرام است


به امثالِ شما مردانِ رندان

دهیم از وام وتسهیلات ارزان


شَوَد آماده وامت ظرف امروز

هرآنچه خواهی از آن آتش افروز


بیاور کیسه ها را با دو جاور

بکن اموالِ مردم را تو پارو


دوصد میلیارد و نیمی بی وثیقه

بِبَر با کُوت وشلوار و جلیقه


نکن فکرش، بدهکاری کدام است

برای ما رباخواری حرام است


نزن ترمز که چرخت می کند جام

چه کس گفته برو درنوبتِ وام


چکِ کارمندی و سفته دروغ است

سند یاهر وثیقه کشک ودوغ است


چه کس گفته دوتا ضامن بیاور

خودت چک هستی وسفته دلاور


بگیر ارز و دلارو هرچه خواهی

بباف از این نمط عالی کلاهی


ببر آلمان، سوییس، یا انگلستان

برو خوش باش با آن در گلستان


بِبَر دلّالی و رانت آوری کن

برای بنده پورسانت آوری کن


بکن پُر کوله بار از جنس الوان

برای ما بیاور بندِ تنبان


من ازطرفندِ سودای تو مستم

هوادار تو در سرمایه هستم


تو ازمن اَستی و دارم هوایت

مرا افشا نکن جانِ بابایت


سفارش می کنم زنهارو زنهار

خودت آمارو ارقامش نگه دار


اگرن گندش در آمد بعدِ دَه سال

شوی توچون عقاب ومن شوم دال


فِلنگِ خود از این سامان ببندیم

به ریش مردم ایران بخندیم


غلامرضا مهدوی آزاد


ادامه مطلب

.


کارهای صوتی ، تصویری

..................................
..................................

آپلودها

درباره ما

عِندَ رَ‌بِّهِمْ يُرْ‌زَقُونَ
امام خمینی: شهدا در قهقهه مستانه شان و در شادی وصولشان "عِندَ رَبهِم یُرزقون"اند و از نفوس مطمئنّه ای هستند که مورد خطابِ "فَادخُلی فی عِبادی وَ ادخلی جَنتی"پروردگارند. سخنان امام خمینی در مورد «شهید و شهادت: درباره ی شهید آنقدر از اسلام و اولیاء اسلام روایات وارد شده است، بر فضل شهید که انسان متحیر می شود. در روایتی از رسول اکرم(ص) نقل شده است که برای شهید هفت خصلت است که اولی آن عبارتست از اینکه اولین قطره ای که از خون او بر زمین برزید، تمام گناهی که کرده است آمرزیده می شود و مهم این آخرین خصلتی است که می فرماید که بر حسب این روایت که شهید نظر می کند به وجه الله و این نظر به وجه الله راحت است برای هر نبی و هر شهید. این آخر چیزی است برای انسان، آخرین کمالی است که برای انسان است. در این روایتی که در کافی نقل شده است، در این روایت انبیاء را مقارن شهدا قرار داده است که در جلوه ای که حق تعالی می کند بر انبیائ، همان جلوه را بر شهدا می کند. شهید هم ینظر الی وجه الله حجاب را شکسته است همانطور که انبیاء حجاب را شکسته بودند و آخر منزلی است که برای انسان ممکن است باشد. مژده داده اند که برای شهدا، این آخر منزلی که برای انبیاء هست، شهدا هم بر حسب حدود وجودی خودشان به این آخر منزل می رسند. اینطور مطلبی که برای شهید گفته شده است برای کم کسی هست. آنها را قرینه ی انبیاء قرار داده اند. در روایتی هست که هر خوبی بالاتر از او هم خوبی هست تا برسد به قتل در راه خدا، شهادت در راه خدا بالاتر از او دیگر خوبی در کار نیست. * ما باید این توجه را هیچوقت از خود بیرون نکنیم، از مغز خود بیرون نکنیم که ما بندگان خدا هستیم و در راه او و در سبیل او حرکت می کنیم و پیشروی می کنیم. اگر شهادت نصیب شد، سعادت است و اگر پیروزی نصیب شد سعادت است. * ما از هیچ چیز نمی ترسیم وقتی که با خدا باشیم. برای اینکه اگر کشته بشیویم و با خدا باشیم سعادتمندیم و اگر بکشیم هم سعادتمندیم. * از خدا بخواهید که شمما را توفیق بدهد، توفیق شهادت بدهد، توفیق عزت بدهد. شهادت عزت شماست. * ملت ما شهادت را فوز عظیم می داند. * ما شهادت را یک فوز عظیم می دانیم و ملت ما هم شهادت را به جان و دل قبول می کند. * شما پیروزید برای اینکه شهادت را در آغوش می گیرید آنهایی که از شهادت و از مردن می ترسند، آنها شکست خورده اند. * آنها که شهید شدند، به خدمت خودشان و رسالت خودشان و به اجر خدمت خودشان رسیدند. * در روایتی هست که هر خوبی بالاتر از او هم خوبی هست تا برسد به قتل در راه خدا، شهادت در راه خدا بالاتر از او دیگر خوبی در کار نیست. * چه سعادتمند بودند این شهیدان که دین خود را به اسلام و ملت شریف ایران ادا نمودند و به جایگاه مجاهدین و شهدای اسلام شتافتند. * باکی از این نداریم که شهادت نصیب عزیزان ما شده است. این یک شیوه ی مرضیه ای است که در شیعه ی امیرالمؤمنین از اول پیدایش اسام تاکنون بوده . * ملت ما اکنون به شهادت و فداکاری خو گرفته است و از هیچ دشمن و هیچ قدرتی و هیچ توطئه ای هراس ندارد. . منبع: کتاب روضه ی رضوان

نظرسنجی

امتیاز شما به این سایت