.
باید کــــه ز داغم خبــری داشته باشد
هر مرد که با خود جگری داشته باشد
حالم چو دلیری ست که از بخت بد خویش
در لشکــر دشمن پسری داشتـــه باشد !
حالم چو درختی است که یک شاخه نا اهل
بازیچــــه ی دست تبــــری داشتـه باشد
سخت است پیمبر شده باشی و ببینی
فرزند تــــو دیــــن دگـــری داشته باشد !
آویخــــته از گــــردن من شـــاه کلیدی
این کاخ کهن بی که دری داشته باشد
سر درگمـــی ام داد گـــره در گـــره اندوه
خوشبخت کلافی که سری داشته باشد !
ادامه مطلب
این اسبها که روی تن تو دویده اند
طرحی جدید از بدنت آفریده اند
ای عطر سیب سرخ ، تمامی قافله
از روی نیزه رایحه ات را شنیده اند
ساعات عصر ابر سیاه براده ها
از هم تمام پیکرتان را بریده اند
تنگ غروب در پی هفده سر دگر
عکس تو ا به صفحه نیزه کشیده اند
در زیر آفتاب همه برق می زنند
سر نیزه های کوفی عجب آب دیده اند
* * *
|
از پـی آن مقـتــدا مــولا علــی |
از الـف تــا یــا بگــویـم یـا علـی |
چینش ترتیبِ الفبا در ابتدا و انتهای مصرعهای شعر(غیر از آخرین بیت) از الف تا ی به شکلU U می باشد.
* ژاژخایان : بیهوده گویان
* صحابانِ
سَبَق : صاحبانِ پیشی گرفته(صحابی هایی که پیشدستی کردند؛ در ثقیفه)
* ژاژخایان : بیهوده گویان
* روزعرض : روزقیامت ؛ مولوی گوید:
پس بُوَد ظلمات بعضً فوقَ بعض// نى خرد يار ونه دولت روزِ عرض
ادامه مطلب
یادوخاطراتِ هفته ی دفاع مقدس گرامی باد.
سروده ی حاضر با نامِ «مشق عشق» تقدیم به شهداوایثارگرانِ دفاع مقدس درکربلای ایران درنزدیک به قیاسی با شهدای مظلوم کربلا است.
یادوخاطراتِ شهدای دفاع مقدس گرامی باد.
سروده ی حاضر با نامِ «مشق عشق» تقدیم به شهداوایثارگرانِ دفاع مقدس درکربلای ایران قریب به قیاسی با شهدای مظلوم کربلا است.
تومشقِ عشق در سنگر نوشتی
شهادت نامه دردفتر نوشتی
شهادت نامه ات اِمضای خون داشت
کبوترگشتی وبا پَر نوشتی
غزل هائی سرودی از رِشادت
عَجَب اِنشائی از باوَرنوشتی
حُسَین امّا به خطِّ خون و سرمشق
به سربند و به انگشتر نوشتی
لب خُشکیده ات مستانه می خواند
اَلا یا اَیُّــهَا الکَوثَر نوشتی
شب حمله حنا بستی سر و روی
صفای قاسم و اکبر نوشتی
گلویت خشک و خونین بودو مجروح
زِحُلقومِ علی اصغر نوشتی
مُنَوَّر سینه ات را آتشین کرد
روایت از دل خواهر نوشتی
زِ خورشیدیّ وسیمِ خارداران
سِنان و نیزه و خنجر نوشتی
به روی مین جَبین ساییدی آن شب
شهادت نامه در " مَعبَر" نوشتی
به خُمپاره تنت شد پاره پاره
که در دشتی گُلِ پَرپَر نوشتی
جدا شد دستت ازپیکرچو عبّاس
رِسالت با یَـدِ دیگر نوشتی
سَرِ خونینت ازپیکر چو افتاد
شهیدِ کربلا بی سر، نوشتی
زِرِه پوشان که برجسمَت گُذشتند
زِاَسب و نعلِ تازه ترنوشتی
چو رگباری تَـنَت آماجِ خود کرد
لِثاراتَ الحُسَین آخر نوشتی
"به مَی سَجّاده رَنگین" کردی آن شب
مَرامِ ساقی و ساغَر نوشتی
پیامِ زینبی دادی به عالم
حِجابِ خواهر و مادَرنوشتی
به ما جامانده ها آخرپیامت
اِطاعت ازخطِ رَهبرنوشتی
شهیدان زنده اند اَللهُ اَکبَر
به حق پیوسته اند اَللهُ اَکبَر
شهیدان را خدا گلچین نموده
جهان از خونشان آذین نموده
شهیدان گوهر دُردانه هستند
چراغِ روشن هر خانه هستند
ادامه مطلب
شهید دفاع مقدس محسن شهرستانی
نــام : محسن
نـام خـانوادگـی : شهرستانی
نـام پـدر : شعبان علی
تـاریخ تـولـد :۳۴۹/۰۵/۰۱
مـحل تـولـد : شهر ری
سـن : ۱۸ سـال
دیـن و مـذهب : اسلام شیعه
زندگی نامه:
يكم مرداد ۱۳۴۹، در شهر ری چشم به جهان گشود. پدرش شعبانعلي، راننده شركت واحد بود و مادرش گلين نام داشت.
تا اول متوسطه درس خواند. مدتي در بسيج فعاليت كرد سپس به عنوان پاسدار در جبهه حضور يافت.
ششم مرداد ۱۳۶۷، با سمت تكتيرانداز در اسلامآبادغرب توسط نيروهاي عراقي بر اثر اصابت گلوله به سينه، شهيد شد.
پيكرش پاکش را در بهشتزهراي شهرستان تهران به خاك سپردند.
روحش شاد و راهش پُر رهرو باد.
هلا ای شیعیان اِبنُ الولا را سر بریدند
هُمای مَه لقای مُصطفی را سر بریدند
درعاشورا چه غوغایی به پا درکربلا بود
جواهر دانه ی آلِ عَبا را سر بریدند
زِ هفتاد و دو یاران، کُشته ها را پُشته کردند
همه شیرانِ دشتِ کربلا را سر بریدند
قساوتها نمودند از نبردِ نا برابر
جوانمردانِ نابِ «هَل اَتی» را سر بریدند
سُکانِ کشتیِ حق را به نامردی شکستند
به دریایِ تلاطم ناخدا را سر بریدند
پس از قطعِ دو دستانِ ابالفضل دلاور
پلیدان آن یلِ شیرِ خدا را سر بریدند
نه شرم از روی پیغمبر نمودند و نه قرآن
«خَلیلُ الله و روحُ اللهِ» ما را سر بریدند
به رویِ منبر پیغمبرِ خاتم خزیدند
شغالان ازقَضا «حُسنُ القَضا» را سر بریدند
سَرِ قرآنِ ناطق را به نامِ دین شکستند،
هلا «کَهفُ التُّقی، غَوثَ الوَری» را سربریدند
چنان بَراهلِ بیتِ پاکِ پیغمبرجفا رفت،
که اَرکانِ کَرَم، بحرِسخا را سربریدند
برای بُردَنِ انگشترِ سلطانِ دلها،
تمامِ غیرت و حُجبِ حَیا را سربریدند
لبِ تشنه خدایا از قفا با دشنه ای کُند،
زِ پیکر زاده ی «بَدرُالدُّجی» را سربریدند
خیانتها به نسلِ آدم از قومِ دَغا رفت
چنان آیینه ی داورنما را سر بریدند
پس از آن پیکرش را با سُتوران مُثله کردند
جوانمردی، شَرَف، صِدق وصفا را سر بریدند
عجب «ذِبحِ عظیمی» را خدا در نینوا خواست
چو قرآن، در منای نینوا را سر بریدند
مهدوی
روضه و ماتم به پا گردیده است
عالم وآدم سیه پوشیده است
تعزیت گوید خدا برماسوا
خون بگرید برحسین ارض وسما
پنجمین دُردانه ی آل عبا
کرده غوغایی به پادرکربلا
درقیام ودرقعود ودرسجود
جان خود را با خدا، سودا نمود
آتشی درجان ما افروخته
معنی عاشق شدن آموخته
باشهادت عشق معنا می شود
کربلا « اِنّا فَتَحنا» می شود
عشق یعنی : اَلَّـذینَ یُـؤمِنـون،
لَن تنالُواالبِرَّحَتّی تُنفِقوُن
مهدوی
ادامه مطلب