.
برگرفته ازسریالِ طنزِ مردِ هزارچهره باهنرمندی"مهران مدیری"؛ اشاره به قسمتی که سوژه، خود را شاعر، جا می زند.
دورِ زن سالاری است وبچّه سالاری، جدا
رحم کن برماسوا، ای خالقِ باری، جدا
مردی و مردانگی ها کیمیای کیمیاست
ضِدِّ اَرزشها شده رفتار وکرداری، جدا
تا نمانند از تمَدّنهای غربیها عقب،
می بُرَند اَز آسِتین وپاچه مقداری جدا
پیشِِ برخی مَردهای اِصطِلاحاً "زن ذلیل"،
صد شرَف دارد خروسِ مُرده یِ لاری جدا
تازگیها مُد شده حَقِّ ویزیتهای کلان،
در مَطَبهایی جدا و سهمِ بیماری جدا
درکلینیکِ خصوصی کیسه را پُر می کنند
زیرِمیزیها جدا، حقّ العمَل، خاری جدا
می بَرَد سودِ کلانی تاجرِو سرمایه دار،
درمیانِ گرمیِ آشفته بازاری جدا
با دُلارو اَرزِخود سهمِ دوعالم می خَرَد،
دَر وَرای پرده ای، با رَمز و اَسراری جدا
اِحتِکارِ جنس و اَرزاقِ عمومی راحت است،
بَهرِِ دَلاّلان شده این راهِ نشخواری جدا
رانتخوار،از، توبره وآخور، مُضاعف میخورَد،
او بُوَد کفتاری واین لاشه مُرداری جدا
چشمُ هم چشمی بلائی دائمی در بَینِ ماست،
بَد وَبائی، مُسری است این گونه بیماری جدا
ازشما پنهان نباشد، "رسمهای ازدواج"،
شیربها و مهریه هریک دوخرواری جدا
درشبِ عقد از طلاهای مجازی پُرکنند،
صفحه ای از دفترِ محضر به اِقراری جدا
سالِ میلادِ عروس خانم ملاکِ سکّه هاست،
یکهزاروسیصدو هفتاد و مقداری می شود،
می بَرَندآن وعده ها باهم به دفترخانه ای
تاکه قانونی کننداین شیوه؛ عیّاری جدا
می بُـرَد با پنبه، سَر ، از هرجوانِ باخِرَد،
مَحضَرِ رَسمیِّ ما باخُطبه ی جاری جدا
وَصلتِ تُنبِ طلا دیری نمی پاید که زود،
قهرو آشتیها شود آداب و اَطواری جدا
بَعدِ شبهایِ زفاف و دوره یِ ماهِ عسل،
می رسد هنگامه ی رفتار وکرداری جدا
با دخالتهای برخی کاسه های داغِ آش[1]،
سَنگُلاخی، می شود هر راه همواری جدا
میگذارد فوراً اِجرا "مادمازل" کابینِ خود،
تابگیرد سکّه های زر ، زِ ، دلداری جدا
خربیارو باقالی کُن بارِاو[2] یا لَلعجب،
کرده دامادِ فراری فکرِشلواری جدا
لیلی ومجنونِ دیروزی وَ اوضاع طلاق،
وامق و عَذرایِ اِمروزیّ وطرّاری جدا
عشقِ اینان نیز دیری نمی پاید که باز،
می شوند ازیکدِگر، با ناله وزاری جدا
این چنین باشدکه عبرت می شود بهرِ جوان،
می رود بالا سنین ازدواج آری جدا
این همه آداب و بدعتها شُده فرهنگِ ما
گاهِ دشواری جدا هنگامِ ناچاری جدا
"گوش اگرگوشِ تو و، فریاد اگر فریادِ من"
می شود این سوژه ها همواره تکراری جدا
با اَدای شاعری افتاده ام در واژه ها ،
هَجو می گویم جدا، طنز و دکان داری جدا
"مهدوی"چالش بُوَد بیش ازیکی، مُعضَل هزار،
کم نیاری قافیه ؛ بس کن دل آزاری جدا
اگر قبلا ثبت نام کرديد ميتوانيد از فرم زير وارد شويد و مطلب رو مشاهده نماييد !
برچسب ها اطواری جدااطوارمرد هزارچهرهزن سالاریبچه ساریجداماسواخالق باریمردی ومردانگیکیمیاستضد ارزشهاتمدنهای غربیهاآستینپاچهزن ذلیللاریکلینیک خصوصیحق العملسود کلانغلامرضا مهدوی آزاد
هر روز آخرین خبر استخدامی را برات اس ام اس میفرستیم : سلام وقت بخیر
اگه تمایل داری هر روز آخرین اخبار استخدامی شرکت ، سازمان های دولتی را دریافت کنی
می تونی به لینک زیر جهت فعال سازی بری
http://sms.mida-co.ir/newsletter/6/estekhtam